کد مطلب:253309 شنبه 1 فروردين 1394 آمار بازدید:351

اشک غم


دوباره اشك غم ریزد ز دیده

عزا و ماتم هادی رسیده



گل غم از گلستان چیده هادی

جسارتها ز اعدا دیده هادی



زبان لال از بیان غصه هایش

ندارد گوش تاب قصه هایش



[ صفحه 517]



گهی شمشیر و گه زخم زبان بود

گهی در كوچه ها آن شه روان بود



عدو بنشسته مولا ایستاده

به مركب خصم و او پای پیاده



عرق ریزان به زیر لب نوا داشت

غم دل را به درگاه خدا داشت



گهی مولا میان آفتاب است

گهی در مجلس شوم شراب داشت



فدای غربت مولای مظلوم

شد آخر از جفای خصم مسموم



امام عسكری با حال خسته

كنار بستر بابا نشسته



ز دل سر ناله ای غمناك داده

ز داغ او گریبان چاك داده



چه خوش باشد كه در هنگام مردن

پسر گیرد سر بابش به دامن



فلك ای كاش در كرب و بلا هم

پسر می آمد اندر آخرین دم



نمی دانم خداوندا در آنجا

چه جسمی بود اما اربا اربا



چه سان بگرفت در دامن سرش را

چو بابا دید در خاك اكبرش را



سید محمد تقی ساداتیه